حمایت چرا؟

درپی دغدغه‌ی جدی نسبت به لزوم کـارفرهنگی در مورد دلایـل حــمـایت از فلسـطین، بچـه‌های مسـجد دست به تهیه‌ی مقاله زدند.
محصول ساعت‌ها تلاش و تحقیق، آماده‌شدن ویژه‌نامه‌ای با نام «حمایت چرا» می‌باشد که با شمارگان6500 نسخه به چاپ رسید(6000 چاپ+500 کپی) ؛ و درنهایت در راهپیمایی یوم الله بیست ودوم بهمن، بین مردم توزیع شد.

 

 ***** 

از من پرسید : چرا کمک ؟!  

      گفتم : چرا نه ؟! 

گفت : آن‌ها که هم‌مذهب یا هم‌وطن ما نیستند؛ وظیفه‌ای نداریم!! 

       و من گفتم ...  

  

دراینجا ببینید  

 

***** 

 نمایه بحث

از دریچه‌ی این پنج نگاه، می‌توان ضرورت حمایت از مردم فلسطین را تحلیل نمود :

نگاه اول : حمایت از کرامت انسان موحد مسلمان مظلوم 

نگاه دوم : حمایت از جامعه اسلام

نگاه سوم: حمایت از ایران(حمایت از خود)

نگاه چهارم : حمایت ازسرزمین قدس 

نگاه پنجم : دعوت ‌عملی ‌به ‌مذهب

حاشیه :

·               مذهب مردم فلسطین

·               شایعه ناصبی بودن،توطئه صهیونیست

حرف آخر : سرانجام ... 

*****  

دراینجا ببینید  

شهید مقیمی


- حاج آقای مقیمی(پدر شهید): منزل ما نزدیک مدرسه حقانی بود و در مدرسه حقانی بود. در مدرسه ضیاءالدولهُ شهید حسن اعتراض و عکس شاه را هم شکسته بود. آن ایام حکومت نظامی بود و وقتی که کسانی گفتندسیدحسن آن قاب را شکسته. آمدند دنبالش و پاسبان‌ها بردندش. وقتی ما رفتیم به پاسگاه نزدیگ راه آهن تا از او سراغ بگیریم گفتند: او نمی‌تواند آزاد شود... .

سید حسن ۵ سال در جبهه بود. ۵ سال کم نیست یک عمر است. در غواصی متبحر بود. من به او گفتم با آب نمی‌شود بازی کرد!... در کربلای ۴ شهید شد.

ایشان مفقود الجسد بودند و ۱۳ سال  بعد جنازه‌شان را آوردند. سنشان ۲۲ سال بود که شهید شدند.

در پایگاه بسیج محله آبشار نقش مهمی داشتند.

- حاج داود: در هوای سرد که ما نمی‌توانستیم سرپا بایستیم با سر بدون کلاه نگهبانی بدهد. این هم بسیار جالب بود.

- حاج علی آقا (داماد حاج آقای مقیمی): وقتی مرخصی می‌آمدند می‌دیدمشان. انسان خاصی بود؛ به قول دوستی شهدای گمنام از جهت اسمی مجهول هستند ولی در نزد خدا دارای مقاماتی هستند اما ناگفته نماند که حتی سایر شهدا نیز گمنام هستند. باید راهشان شناخته شود که ببینیم چرا آنها به لقاء الله راه یافتند.

ما هم توفیق شناخت کامل ایشان را نداشتیم اما روحشان آماده شده بود؛

نکته جالب اینکه وقتی یک گردان به مرخصی می رفت با گردان دیگری در منطقه می‌ماند. ماندن در شهر برایشان سخت بود.

در کربلای ۴ عقب نشینی کردیم و شهدا ماندند. بعداْ اجساد شهدا را که تفحص می‌کردند منتظر بودیم بچه‌های تعاون بیاورندشان اما چون منطقه برای عملیات داشت آماده می‌شد برنامه تفحص  منتفی شد. ما راضی شدیم که خب در طی عملیات بعدی ایشان را بیاورند در همین بلاتکلیفی خواب دیدم در منطقه هستیم و در چادرها سینه‌زنی و مراسم برقرار است. دیدم شهید سید حسن مضطرب و نگران بیرون آمد و گفت: آمده‌اند مرا ببرند. من نمی‌خواهم بروم. این را در حالتی نگران گفت. وقتی بلند شدم فکر کردم دیدم ایاشن حتی بعد از شهادتشان هم دوست دارند در منطقه بمانند. حتی کربلای ۵ هم که شد منطقه دست عراقی‌ها ماند و بعدها که تبادل اجساد شد ایشان هم در میان اجساد بود. قداست مناطق راهیان نور به خاطر همین ابدان پاک شهداست و خونی که ریخته شده.

ضیافت شهید علی محمد عبداللهی

میشه همینطوری نوشت، اما خب طبعاً خیلی شایسته نیست. ما هم چنین بنائی نداریم.

حالا برای اولین ارسال وبلاگ آن هم به نام شهدای مسجد فاطمة الزهرا (سلام الله علیها) این کاری است سهل و ممتنع؛ هم راحت و هم سخت. چاره‌ای نیست می‌آغازیم‌اش...

- همین شب حمعه گذشته بود که تا اعلام کوچکی شد که: اهالی مسجد بیائید برای عرض سلام و احوالپرسی از خانواده مکرم شهدا هرچند مختصر قدمی برداریم، تنیجه‌اش شد جلسه با صفا و حالبی که گزارش گونه‌ای از آن را تقدیم می‌کنیم:

با ارسال پیغامک! و تاکید حضوری که به مسجدئیان شد، 15 نفر از اهالی، برای اولین بازدید آمدند.

آقای روح الله خلجی با تلاوت ترتیل گونه آیاتی از سوره مبارکه بقره که به حال مؤمنینی که در راه خدا کشته می‌شوند، ضیافت شهدانی که میهمانشان بودیم را آغاز کرد.


این هم صحنه خاطره انگیز هدیه به یاد شهید که با بوسیدن دست پدر یک شهید توسط بزرگ مجلس یعنی حاج آقای سعیدی ماندگار شد

این هم صحنه خاطره انگیز هدیه به یاد شهید که با بوسیدن دست پدر یک شهید توسط بزرگ مجلس یعنی حاج آقای سعیدی ماندگار شد


بعد از حاج آقای عبداللهی، درخواست شد در مورد شهید علی محمد عبداللهی (دامادشان) کمی صحبت بکنند. حسن خلقی که عموماً در تمامی شهدا سراغ گرفتنی است، از جمله مواردی بود که به آن اشاره کردند. گفتند شهید علی محمد عبداللهی در اواخر ایام مبارزات انقلاب به همراه شهید خزعلی (فرزند آیة الله خزعلی) در حال مبارزه بودند. نحوه شهادتشان هم به اینگونه بود که در هنگام حمله نیروهای نظامی رژیم طاغوت به تظاهرکنندگان، سنگی با پایشان می‌خورد و زمین می‌افتند تا اینکه به زیر تانک می‌اتند به شهادت می‌رسند.


- اولین جلسه بود و باز شدن غنچه‌های خاطرات در زهن‌ها و مکث‌های حاج آقا عبداللهی باعث می‌شد تا از شهید دیگری ذکر خیر می‌شد و خاطراتِ جدیدِ زیادی حواله‌ی ذهن‌های مخاطب علاقه‌مند می‌کرد. از شهید خزعلی، شهید عبداللهی و... .

ما هم که به امید ویز رکوردری بودیم که آورده بودیم، لذا همان موقع دست به قلم نشدیم، اما خب حیف که گویا مشکلی داشته و... .

البته چون قرارمان است هم برای شهید مهدی عبداللهی و هم شهید حسین خزعلی مستقلاً برنامه دیداری داشته باشیم، خاطرات و نکته‌های زندگی این عزیزان را به همان جلسه موکول می‌کنیم.

اما یادگاری ما از این جلسه شورانگیز و ارزشمند این سفارش و دست نوشته شهید علی محمد عبداللهی است که تقدیم حضورتان می‌کنیم: